محل لوگو

اندیشه سیاسی اسلام و دموکراسی 25 ص


اندیشه سیاسی اسلام و دموکراسی 25 ص

نام فایل : اندیشه سیاسی اسلام و دموکراسی 25 ص

فرمت : .doc

تعداد صفحه/اسلاید : 18

حجم : 76 کیلوبایت


اندیشه سیاسی اسلام و دموکراسی
* فرهنگ سیاسی ایرانیان به لحاظ تاریخی – دینی چه مشخصه ها و مشکلاتی و محدودیت هایی دارد ؟
پیش از دوران جدید تاریخ بشر که تاریخ تمدن و استیلای آن است و یافت مدار ذهن و زندگی مردمان بوده است و در این مورد میان شرق و غرب تفاوتی نیست. در غرب مسیحیت میهمان تمدن شد و از آغاز نیز پذیرفت که کار قیصر را به قیصر واگذارد و خود را به راحتی از سیاست کنار کشید او دین اسلام زمینه ساز بنیان گذاری تمدن شد .سیاست در جهان اسلام در زمان پیامبر و تا حدی دوران راشده چهره ای دلپذیر داشت و از زمان امویان ماهیت سیاست عبارت بود از واقعیت سیاست مسلمانان یا امر سیاسی در جهان اسلام خودکامگی بی مهار بود که این جریان بی مهار همواره می کوشید تا چهرهی زشتش را در پوشش عاطفه انگیز یافت بپوشاند .از این رو فلسفه یعنی خردورزی درباره هستی جهان و انسان در متن تمدن اسلامی دچار کاستی شد .فلسفه مسلمانان در پی وارد شدن آثار فکری و دانش های پیشین به جهان اسلام توسط آموزگار دوم فارابی بنیان نهاده شد که پیش از آن در جریان فکری – ذهنی در جهان اسلام پیدا کرده است .
تصوف و تشرع
تشرع : تدوین و سامان بخشی دانش های بشری
تصوف : زهد گرایی اولیه اسلامی که به مرور زمان بعد از رحلت پیامبر کم رنگ تر شد و فلسفه هنگامی زاده شد که این دو جریان دوران برومندی و نیرومندی را طی می کردند و مسلمانان به شریعت سخت نیاز داشتند زیرا مرجع تشخیص رفتارهای فردی و جمعی و تعیین تکلیف آنان بود بدین ترتیب در فضای عینی و ذهنی زندگی مسلمانان که به طور عمده تحت استیلای تغلب یا خود کامگی بی مهار در واقعیت سیاسی از یک سو و چیرگی تصوف و تشرع در ذهن مسلمانان از سوی دیگر بود که نوزاد فلسفه دچار غفات شد و فارابی که موسس فلسفه اسلامی است با ترکیبی بدیع میان شاخه های مشاء و اشراق کلام و نیز عرفان در واپسین بازدم های تمدن مسلمانان به تعبیری به تمامیت رسید .واقعیت سیاسی یعنی حاکمیت خود کامگی و بیداد تلخ بود و فاجعه بار و تلخ تر از آن ذهنیتی بود که تغلب ( خود کامگی ) تقدیر الهی است و انسان چاره ای جزء پذیرش این وضع را ندارد و حتی در مقام توجیه این عمل سازش با آن را وظیفه شرعی خود می دانستند .شیعیان امامیه نیز گرچه از مخالفان خود کامگان بیدادگر بودند ولی بر خلاف همتایان زیدی و اسملعیلی خود در حوزه ی سیاست بیشتر به بحث کلامی اکتفا کردند و توجه خود را به دو قطب غالب تاریخی یعنی زمان نصب اولیاء معصوم در غدیر و دست بالا به دوران حضور معصوم ( ع) در آغاز تاریخ مسلمانان وسپس استقرای حکومت عدل معصوم و آخر الزمان معطوف کردند و در دوران غیبت با بهره گیری فراوان از موقعیت تاریخی واجتماعی به محکم کردن پایه های شناختی و باوری مذهب و نگاهبانی از اندیشه و پخش آن همت گماشتند از روزگار روی کار آمدن دولت صفویان با واقع بینی توسط عالمان بزرگواری که به این امر دامن زده شد و در زمان قاجار جدی تر شد و در زمان مشروطیت تحت تاثیر نگرانی از نفوذ استیلای غرب و سیاست های استعماری آنان که با اندیشه قدیم سیاسی متفاوت بود وارد مرحله تازه ای شد .انقلاب اسلامی که بر آمده از بینش کلامی وفقهی حضرت امام ( ره) و رهبری ممتاز ایشان است و نظام جمهوری اسلامی که زاده انقلاب است در واواقع پاسخی تاریخی به همین پرسش است و در نهایت سیاست از خردورزی فلسفی بیرون رفت و سرنوشت مسلمانان تا حدودی تحت تاثیر خودکامگی بی مهار قرار گرفت .تاثیر ایران و ایرانیان در آنچه پس از فارابی نام اندیشه سیاسی بر خود گرفت چگونه و تا چه حد بود ؟ بینش و منش ایرانی تاثیر نمایانی در سوق دادن واقعیت سیاسی به سوی سرمشق و نمخونه تجربه شده در ایران پیش از اسلام و تطهیر دینی سامان سیاست ( ایرانشهری ) داشته است و دو اندیشمند ایرانی مسکویه رازی و ابوالحسن عامری نقش بسیار مهمی در در گذر به فلسفه سیاسی تجربه شده ی ایرانشهری و توجیه آن داشتند از دوران امویان تا قبل از دوران اخیر که تلاش های موفق یا ناموفق در سراسر جهان اسلام برای بیرون رفتن از سلطه استبداد دو رسیدن به گونه ای مشروطیت دارد آنچه حاکم بود چیزی جز تغلب نبود . باری همین صورت اندیشه سیاسی با ذوق و هوای سیاستمداران خودکامه سازگار بود و اولین بزرگی که در دفاع از خلافت عباسیان و توجیه قدرت خودکامگان که در دوران انحطاط این خلافت فرمانروایان واقعی نبود و همواره مردم مردم منتظر یک قدرتی توانمند بودند که از آستین زور گوی دیگری بیرون آید و سیاه بختی مسلمانان این چنین در عرصه سیاست ترحم زده شد و فرهنگ بیمار سیاسی جهان و اندیشه آنان را آزرد و هیچ تلاشی و کوششی برای یافتن راهی به سوی آینده بهتر صورت نگرفت پاسخ به این پرسش که چرا از متن تمدن اسلامی بر خلاف سنت و سیره پیامبر در برخی ازنخستین جانشینان او تغلب و خودکامگی سر بر آورد و سرنوشت است اسلامی را تیره و تار کرد جایگاه ویژه ای برای تامل و برسی نمی طلبد اما اسباب و منشاء هر چه باشد در اینکه از صدر دوران معاویه به بعد به صورت منحصر به فرد امرسیاسی خودکامگی بوده است ودربین تمام جهان اسلام ازبویهیان شیعی ،سلجوقیان سنی و مغولان غیر مسلمان و گورکانیان مسلمان شده هیچ تفاوتی وجود ندارد که همه جانشینان سیاست برزور و شمشیر بود و چرخ آن جزء به اراده حاکم زورگو نمی چرخید و پاسخگوی هیچ گونه اعتراضی نبودند .
* فرهنگ سیاسی معاصر در ارتباط با دستاوردهای جهان معاصر بر چه مولفه ها و امکاناتی استوار است ؟
سرنوشت سیاه سیاسی مسلمانان در باطن و محتوا تا صدر دوران جدید با مذهب و ماهیت یکسان مردان بود ولی در حدود دو قرن پیش به این سو دگرگونیهایی ایجاد شده و اندیشه ها را سخت آشفته کرده است .و این شیفتگی می تواند پیش در آمد آینده ای باشد که در آن بر پایه هویت تاریخی – فرهنگی خود و با سامان بخشیدن مطلوب پیدا کند . به نظر من مهمترین عامل دگرگونی اخیر عبارت است از برخورد ناگزیر با پدیده ی مهم تاریخ بشری یعنی تمدن غربی که پیدایش و گسترش مدنیت جهانگیر منشاء دگرگونی بسیار مهم در زندگی و ذهن ، از جمله در شناخت سیاست و فرهنگ سیاسی شده است .
1- چهره سیاست جهان فوار تمدن غربی ودویه استعماری آن که باعث شده در حدود دو قرن پیش کشورهایی مثل کشور ما دچار دگرگونیهایی شوند پایگاه و خاستگاه استبداد حاکم تحت سیاستهای استعماری عوض شده است .امر سیاست یا واقعیت سیاسی به صورت استبداد وابسته به استعمار منشاء فاجعه و زیانهای فراوانی در جامعه ما شده است و انقلاب اسلامی بنیاد قدرت استبداد سیاسی را در هم کوبید .
2- در حوضه ی اندیشه باور و اصطلاحات و مفاهیم تازه از سیاست و انسان و اجتماع که متفاوت از اندیشه سیاسی قدیم است بحران تازه ای در ذهن اهل نظر و تحصیل وحتی افکار عمومی ایجاد شده است .مفاهیمی چون قرار داد اجتماعی ، حق مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود ، آزادی ، مشروطیت ، وابستگی قدرت سیاسی به اراده ی مردم و حق نظارت آنان بر قدرت در برابر این وضع جدید سه نوع واکنش عاطفی را در جامعه ما می توان تشخیص داد سنت گرایی ، غرب گرایی ، صلاح گرایی گر چه فقط امید و افکار اصلاح گرایی است ولی آشفتگی در بین طیف های وابسته به اصلاح گری بیشتر است که البته امری طبیعی است و می توان به آینده ی این حرکت امیدوار بود .
* شما دموکراسی را به عنوان نتیجه فرهنگ سیاسی خاص که تاریخ و سرگذشت و خاستگاه وویژه ای نیز دارد چگونه ارزیابی می کنید ؟
در بیان نسبت میان دموکراسی و فرهنگ احتیاط شرط انصاف و فرزانگی است و بینش خاص انسان درباره جهان و انسان در پیدایش و پا برجایی دموکراسی موثر است و دموکراسی با هر بینشی سازگار نیست بدین معنی می توان گفت که دموکراسی موثر در فرهنگ است نتیجه آن زادگاه مفهوم و مصداق دموکراسی غرب است و در این زادگاه نیز مهم و دارای تلقی های گوناگون است البته در جوامعی مثل جامعه ی ما این مفهوم دو چندان خواهد بود و افکار غربی زندگی و ذهن ما را که در اثر اغطاط تاریخی دچار رکود فرسودگی بود دربر گرفته است و این آشفتگی که ما امروز از آن رنج می بریم منشآبد فهمی های بزرگی در جامعه فکری باشد ، است . دموکراسی و پیشینه ای دراز دارد در دورهی متاخر تاریخ زبان فارسی به مردم سالاری و حکومت مردم بر مردم برگردانده شده است .یونانیان باستان دموکراسی را به عنوان سامانی از سازمان زندگی همگانی و صورتی از سیاست تجربه کردند و در عهد جدید تاریخ دموکراسی از مطرح ترین سازمان های سیاست است . افلاطون وارسطو هردودموکراسی را نکوهش کرده وافلاطون به شدت وارسطو به ملایمت . افلاطون می گوید دموکراسی حکومت تهی دستان برجامعه است وچون اکثریت تهیدستند بنابراین حکومت اکثریت است برجامعه وارسطوپنج گونه دموکراسی را بیان می کند حکومت طبقه متوسط براساس قانون با هدف تامین مصلحت همگان است ولی آن را در مجموع از همه بدتر یا کمتر بد معرفی می کند . فارابی که موسس فلسفه اسلامی است که تنها کسی است درسیاست تامل جدی کرده گفتارهای فارابی درباره یدموکراسی ، دموکراسی راازجمله شهرهای جاهل می داند که درنظراوشهرهای نا زیبا عبارتند از جاهله ، فاسقه ، ظاله ومبدله یا مقبوله . بیان فارابی در انتقاد ازشهر آزادان به گفتار افلاطون نزدیک است هر سه فیلسوف ویژگی پایه ای دموکراسی را وجود آزادی در همه کارها برای همه کس در برابری همه کس در همه چیز می دانند که اصل آن امریست کلی و راه رسیده به این هدف فضیلت نام دارد .منتها ارسطو برخلاف افلاتون بر این باور است که سیاست مانند اخلاق چون با عمل سرو کار دارد مرهون ممارست در عمل و کسب مهارت است چون به نظر ارسطو فضیلت در هر موردی عبارت است حد وسط میان افراط و تفریط و حکومت با فضیلت و خوب و این حکومت طبقه متوسط که مظهر اعتدالله می داند .افلاطون فضیلت را عین آگاهی به حساب می آورد و حکومت مطلوب و شهر زیبا شهر و حکومتی است که فرمانروای آن فیلسوف باشد .فارابی نیز سعادت و فضیلت توسط عقل شناخته می شود رئیس اول باید حتما فیلسوف باشد یعنی کسی که عقل او به عقل فعال پیوسته است و سیاستمدار خوب کسی است که به جزئیات امور ، به گذشته و آینده ، به شایستگی های فردی و اجتماعی شهروندان آگاهی داشته باشد و تحقق مدینه فاضله در گروه زمامداری برتر « فیلسوف پیامبر » است وبس . خلاصه بینش قدیم فلسفی و دموکراسی مطلوب نیست و حتی ارسطو نیز آن را نزدیک ترین شکل حکومت به حکومت مطلوب دانسته و غیرازآن می داند .
* نظریات سنتی بر بینش قدیمی فلسفی درباره دموکراسی چگونه و از چه زمانی متحول شد و علل و نتایج آن چه بود ؟
غرب جدید شرچشمه هستی تاریخی خود را در یونان و روم باستان می داند بر این باور است تا اندیشه های غرب و اندیشیدن شد از سوی پدران مدنی و فکری خود را در حرکت جدید زندگی پیش او بگذارد و بدون هیچ گونه نقد واندیشه ای دموکراسی در دوران پسین تاریخ غرب نه به سادگی که در فرایندی نسبتا دراز و پر ماجرا پدیدار و پایدار شده است . سیاست نیز ابتدا مانند شئون دیگر زندگی به دید انسان غربی هر چه بیشتردنیوی و بشری شده در آغاز این فرایند فکری ، اجتماعی ملت به جای خدا و طبیعت منشاء قدرت سیاسی و مشروعیت شد و شاه تقویت شد در برابر قدرت شاه کلیسا بر سر جای خود نشست و فئودالیه به سستی و زبونی کشانده شد بورژواها شاه را تخت خدایی به زیر کشیدند و آن را به امری تشریفاتی و خاضع در برابر اراده ی مردم بدل کردند و طبقه متوسط بیشترین امتیازها را تحت عنوان مردم به دست آورد .
* منشاء این تفسیرهای گوناگون و خاستگاه عمده ترین تلقی ها از دموکراسی با توجه به وجوه امتیاز هر یک از آن ها چیست ؟
دموکراسی در واقع برداشتی از یک واقعیت سیاه اجتماعی و تاریخی است و چنان پیچیده و درهم وبرهم است که تعیین حدود و مرزهای آن دست کم بیشتر دشوار است .دموکراسی جدید با چند پدیده مانند سرمایه داری ، لیبرالیسم و سکولاریسم همزاد و همراه بوده است به طوری که می توان این دموکراسی را برداشت و جای آن لیبرالیسم را قرار داد .ولی در عین حال می توان زاویه دید را عوض کرد و دموکراسی را هم چون امری مجزا از سایر پدیده ها دید .هر چند که دموکراسی با این مفاهیم قابل جمع است اما کسانی که بزرگترین رسالت خود را مبارزه با سرمایه داری می دانستند ولیبرالیسم را زنجیر سرمایه داران نو کیسه برپای رنجبران نیک بخت ، این کسان نیز مدعی دفاع از دموکراسی و تلاش برای استقرای آن چیزی بودند که آن را حقیقت دموکراسی به صورت بدلی آن در غرب سرمایه داری می دانستند و در نهایت رهبری حزب را به عنوان جوهر دموکراسی می خواندند و ابهام در مفهوم چکونه می تواند در واقعیت متضاد دو دشمن یکدیگر هر دو خود را مصداق با هم بدانند .موفتیکیو از شارحان پر آوازه مفاهیم نو در حوزه سیاست جنسی حکومت را سه نوع جمهوری ، پادشاهی و استبدادی تقسیم می کند و حکومت جمهوری را حکومت تمام یا قسمتی از ملت می داند .حکومت پادشاهی ، حکومت یک تن در چار چوب قانونهای ثابت و معین و حکومت استبدادی را حکومت یک نفر که قانون وقاعده ی آن هوا و خواست حاکم است ودر صورت این که زمام امور در دست ملت باشد حکومت دموکراسی و اگرزمامداری متعلق به قسمتی از ملت باشد آن را حکومت اشراف می نامد در دموکراسی ملت از یک لحاظ فرمانروا و از لحاظ دیگر فرمانبردار است و ملت نمی تواند فرمانروا باشد مگر به وسیله آزاد خود که عبارت از اراده ی او باشد .مونت کیو در این گفتارها از محتوای نظام سیاسی سخن نگفته است بلکه آن را به تشخیص خواست و اراده ی مردم یا اکثریت آنان واگذارده است و بسته به این که رای دهندگان دارای کدام بینش و آرمان و ایمان وگرایش باشند محتوای نظام مورد توافقشان مختلف خواهد شد با این تعریف دموکراسی می تواند راهی به سوی اقتصاد سرمایه داری و احترام به اقتصاد بازار باشد و هم ممکن است به حکومتی غربی و سکولار بینجاند و حتی شدنی است که واسطه استقرار حکومتی دینی یا وفادار به آیین و مذهب باشد « مورس دو ورژه » با طرح طبقه بندی تازه در مورد نظام های سیاسی معاصر ابتدا آن ها را به دو گروه بزرگ کثرت گرا ( مردم سالار ) و وحدت گرا ( قدرت سالار ) تقسیم می کند و لوازم گروه کثرت گرا که از لوازم دموکراسی است اشاره ای به نقص دموکراسی و خطراتی که آن را تهدید می کند دارد و آن این است که نیروهایی که پنهان و از راههایی گوناگون در صدد سوء استفاده از موقعیت از جمله فریب افکار عمومی وربودن قدرت از چنگ صاحبان آن یعنی مردم و هدایت آن در مسیر منافع ، شروع گروهی و باندی و طبقاتی هستند ولی با وجود این وی معتقد است که در رژیم های مردم سالاراین نقاط کمتر از سایر نظام هاست .بنابراین دموکراسی معانی متفاوتی دارد کههر گوینده یا نویسنده اگر منظور خود را مشخص نکند سباکه به جای روشنگری دچار آشفتگی فکری جدیدی می شود .
* دیدگاه و تلقی خاص خود شما در این زمینه چیست ؟
مراد از دموکراسی عبارت است از شیوه و راهی بشری که برای استقرا نظامی سیاسی که هم مشروعیت و هم کارایی خود را از مردم می گیرد هر چند که محتوای نظام سیاسی جزء یا شرط ماهیت دموکراسی نیست ولی دموکراسی به مانند شیوه و راهی به سوی نظامی اجتماعی که بدون آن ها تحقق محال است .
اولا : دموکراسی به این معنی نیز منوط به پذیرش این اصل است که حکومت خارج از حبطه آگاهی و اختیار آدمیان بر انسان ها تحمیل نمی شود بلکه منشاء حکومت خود مردمند .
ثانیا : لازمه ی امر بالا وجود آزادی در اندیشیدن و بیان اندیشه و آزادی و امنیت و گردهمایی و تلاش مشترک در عرصه سیاست جامعه است .
ثالثا : چون حکومت ناشی از مردم است همواره باید زیر نگاه و بازخواست آنان باشد .اگر دردموکراسی خواست و اراده و رای مردم منشاء پایه ای دارد چنین نیست که شایستگی برای حکمرانی و سیاستمداری دایر مدار مردم است بلکه شایستگان بر پایه رای مردم می توانند حکومت مقبول و شروع را پدید آورند .بزرگانی چون افلاطون ، فارابی و ارسطو خودکامگی و تغلب یعنی نظامی سیاسی متکی بر زور و قهر را سخت نکوهش می کنند و حتی ارسطو آن را مردود می شمارد . در نگاه فارابی فیلسوف مسلمان سیاست مطلوب برگرد وجود حکومتی می گردد که
1- دارای فضیلت و اهل خدمت باشد .
2- فضیلت و خدمت آن مورد قبول مردم باشد .
3- این حکومت در حهت علاقه مند کردن مردم به کسب و نگهداری ملاک های نیکو کوشا باشد یعنی با تامین امکانات آموزش و پرورش و وسیله های مادی و معنوی و زمینه های رشد فکری و اخلاقی مردم را فراهم آورد اینک در پی آنچه بیان شد اگر تلقی ها از دموکراسی درست باشد پرسشهایی مطرح می شود که بسیار مهم است . 1بدل و جانشین دموکراسی در حوزه سیاست چیست ؟ یقینا جانشین دیگر این راه که سابقه ای سیاه در تاریخ دارد عبارت است از تیکه برزور برای تحمل حکومت و نظام سیاسی بر مردمی که یا آن را می خواهند یا نسبت به آن بی تفاوتند .
2- نسبت دین و دموکراسی چیست ؟ طبیعی است به برداشت های مختلف از دیانت به این پرسش پاسخ های متفاوت می توان داد کسانی که راه ورسم زندگی در این جهان را خارج از قلمروی دین می دانند واگذار شده به خود انسان می دانند نه تنها دموکراسی بلکه سکولاریسم را نیز در منافات با دین نمی دانند اما کسانی که دین را ناظر بر زندگی این جهان و دارای رسالت سامان بخشی به زندگی دنیوی انسان می دانند بر این باورند که دین در مورد سیاست دارای موضع جدی است و طبعا نسبت به امر مهمی هم چون دموکراسی نمی تواند بی اهمیت باشد در نتیجه طرز تلقی های گوناگونی از دین در این باب می شود آنان بر این باورند که دین
...


مبلغ قابل پرداخت 27,000 تومان

توجه: پس از خرید فایل، لینک دانلود بصورت خودکار در اختیار شما قرار می گیرد و همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال می شود. درصورت وجود مشکل می توانید از بخش تماس با ما ی همین فروشگاه اطلاع رسانی نمایید.

Captcha
پشتیبانی خرید

برای مشاهده ضمانت خرید روی آن کلیک نمایید

  انتشار : ۴ تیر ۱۳۹۸               تعداد بازدید : 57

تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به "" می باشد

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما