نام فایل : آداب و سنن پيامبر گرامى اسلام
فرمت : .doc
تعداد صفحه/اسلاید : 42
حجم : 285 کیلوبایت
بخش اول
آداب و سنن پيامبر گرامى اسلام (1)
مبحث آداب و سنن نبي اکرم صلي الله عليه و آله داراي گستردگي فراواني مي باشد که در اين مقاله به چند جنبه رفتاري ايشان مي پردازيم. البته از آن جهت که باعث خستگي خوانندگان عزيز نشود آن را به سه قسمت تقسيم مي نماييم.
رواياتى چند درباره پارهاى از سنن و آداب آن حضرت در معاشرت
از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت
آداب آن جناب در سفر
رواياتى درباره آداب حضرتش در پوشاك و متعلقات آن
آداب آن حضرت در خوردني ها و آشاميدنى ها
1ـ
در معانى الاخبار به يك طريق از ابى هاله تميمى از حسن بن على عليهماالسلام و به طريق ديگر از حضرت رضا، از آباء گراميش از على بن الحسين از حسن بن على(ع) و به طريق ديگرى از مردى از اولاد ابى هاله از حسن بن على(ع) روايت شده كه گفت: از دائى خود هند بن ابى هاله كه رسول خدا را براى مردم وصف مىكرد تقاضا كردم كه مقدارى از اوصاف آن حضرت را براى من نيز بيان كند، بلكه به اين وسيله علاقهام به آن جناب بيشتر شود او نيز تقاضايم را پذيرفت و گفت:
رسول خدا(ص) مردى بود كه در چشم هر بيننده، بزرگ و موقر مىنمود و روى نيكويش در تلألؤ چون ماه تمام و قامت رعنايش از قامت معتدل بلندتر و از بلند بالايان كوتاهتر بود، سرى بزرگ و مويى كه پيچ داشت و اگر هم گاهى موهايش آشفته مي شد شانه مىزد، و اگر گيسوان خود را بلند مي نمود، از نرمه گوشش تجاوز نمىكرد. رنگى مهتابى و جبينى فراخ و ابروانى باريك و طولانى داشت و فاصله بين دو ابرويش فراخ بود، بين دو ابروانش رگى بود كه در مواقع خشم از خون پر مىشد و اين رگ به طورى براق بود كه اگر كسى دقت نمىكرد خيال مىكرد دنباله بينى آن جناب است و آن حضرت كشيده بينى است، محاسن شريفش پُر پشت و كوتاه و گونههايش كم گوشت و غير برجسته بود، دهانش خوشبو و فراخ و بيشتر اوقات باز و دندانهايش از هم باز و جدا و چون مرواريد سفيد، و گردنش در زيبائى چنان بود كه تو گويى گردن آهو است، و از روشنى و صفا تو گويى نقره است، خلقى معتدل داشت. فاصله بين دو شانهاش زياد و به اصطلاح چهار شانه بود. بند دستهايش كشيده و محيط كف دستش فراخ و استخوان بندى آن و استخوان بندى كف پايش درشت بود. سرا پاى بدنش صاف و استخوانهايش باريك و بدون برآمدگى بود، و گودى كف پا و دستش از متعارف بيشتر و دو كف قدمش محدب و بيشتر از متعارف برآمده، و هم چنين پهن بود، به طورى كه آب بر آن قرار مىگرفت، وقتى قدم برمىداشت تو گويى آن را از زمين مىكند و به آرامى گام برمىداشت و با وقار راه مىپيمود، و در راه رفتن سريع بود، و راه رفتنش چنان بود كه تو گويى از كوه سرازير مىشود، و وقتى بجائى التفات مىكرد با تمام بدن متوجه مىشد، چشمهايش افتاده يعنى نگاهش بيشتر به زمين بود تا به آسمان، و آن قدر نافذ بود كه كسى را ياراى خيره شدن بر آن نبود، و به هر كس برمىخورد در سلام از او سبقت مىجست.
راوى گفت پرسيدم: منطقش را برايم وصف كن، گفت: رسول خدا(ص) دائما با غصهها قرين و دائما در فكر بود و يك لحظه راحتى نداشت، بسيار كم حرف بود و جز در مواقع ضرورت تكلم نمىفرمود، و وقتى حرف مي زد كلام را از اول تا به آخر با تمام فضاى دهان ادا مىكرد، اين تعبير كنايه است از فصاحت، و كلامش همه كوتاه و جامع و خالى از زوائد و وافى به تمام مقصود بود. خُلق نازنينش بسيار نرم بود، به اين معنا كه نه كسى را با كلام خود مىآزرد و نه به كسى اهانت مىنمود، نعمت در نظرش بزرگ جلوه مىنمود، اگر چه هم ناچيز مىبود، و هيچ نعمتى را مذمت نمىفرمود، و در خصوص طعام ها مذمت نمىكرد و از طعم آن تعريف هم نمىنمود، دنيا و ناملايمات آن هرگز او را به خشم در نمىآورد، و وقتى كه حقى پايمال مىشد از شدت خشم كسى او را نمىشناخت، و از هيچ چيزى پروا نداشت تا آن كه احقاق حق مىكرد، و اگر به چيزى اشاره مىفرمود با تمام كف دست اشاره مىنمود، و وقتى از مطلبى تعجب مىكرد دستها را پشت و روى مىكرد و وقتى سخن مىگفت انگشت ابهام دست چپ را به كف دست راست مىزد، و وقتى غضب مىفرمود، روى مبارك را مىگرداند در حالتى كه چشم ها را هم مىبست، و وقتى مىخنديد خندهاش تبسمى شيرين بود به طورى كه تنها دندان هاى چون تگرگش نمايان مىشد.
صدوق(عليه الرحمه) در كتاب مزبور مىگويد: تا اينجا روايت ابى القاسم بن منيع از اسماعيل بن محمد بن اسحاق بن جعفر بن محمد بود، و از اين پس تا آخر روايت عبد الرحمن است، در اين روايت حسن بن على(ع) مىفرمايد: تا مدتى من اين اوصاف را كه از دايى خود شنيده بودم از حسين(ع) كتمان مىكردم، تا اين كه وقتى برايش نقل كردم، ديدم او بهتر از من وارد است، پرسيدم تو از كه شنيدى، گفت من از پدرم اميرالمؤمنين (ع) از وضع داخلى و خارجى رسول خدا(ص) و هم چنين از چگونگى مجلسش و از شكل و شمايلش سؤال كردم، آن جناب نيز چيزى را فروگذار نفرمود.
امام حسين(ع) براى برادر خود چنين نقل كرد كه: من از پدرم از روش رفتار رسول خدا(ص) در منزل پرسيدم، فرمود: به منزل رفتنش به اختيار خود بود، و وقتى تشريف مىبرد، وقت خود را در خانه به سه جزء تقسيم مىكرد، قسمتى را براى عبادت خدا، و قسمتى را براى به سر بردن با اهلش و قسمتى را به خود اختصاص مىداد، در آن قسمتى هم كه مربوط به خودش بود، باز به كلى قطع رابطه نمىكرد، بلكه مقدارى از آن را بوسيله خواص خود در كارهاى عامه مردم صرف مىفرمود، و از آن مقدار چيزى را براى خود ذخيره نمىكرد. از جمله سيره آن حضرت اين بود كه اهل فضل را با ادب خود ايثار مىفرمود، و هر كس را به مقدار فضيلتى كه در دين داشت احترام مىنمود، و حوائج شان را برطرف مىساخت، چون حوائج شان يكسان نبود، بعضى را يك حاجت بود و بعضى را دو حاجت و بعضى را بيشتر، رسول خدا(ص) با ايشان مشغول مىشد و ايشان را سرگرم اصلاح نواقص شان مىكرد، و از ايشان درباره امورشان پرسش مىكرد، و به معارف دينيشان آشنا مىساخت، و دراين باره هر خبرى كه مىداد دنبالش مىفرمود : حاضرين آن را به غائبين برسانند، و نيز
مىفرمود: حاجت كسانى را كه به من دسترسى ندارند به من ابلاغ كنيد، و بدانيد كه هر كس حاجت اشخاص ناتوان و بى رابطه با سلطان را نزد سلطان برد، و آن را برآورده كند، خداى تعالى قدمهايش را در روز قيامت ثابت و استوار مىسازد.
در مجلس آن حضرت غير اين گونه مطالب ذكر نمىشد، و از كسى سخنى از غير اين سنخ مطالب نمىپذيرفت، مردم براى درك فيض و طلب علم شرفياب حضورش مىشدند و بيرون نمىرفتند مگر اين كه دل هايشان سرشار از علم و معرفت بود و خود از راهنمايان و ادله راه حق شده بودند.
سپس از پدرم اميرالمؤمنين(ع) از برنامه و سيره آن جناب در خارج از منزل پرسيدم، فرمود: رسول خدا(ص) زبان خود را از غير سخنان مورد لزوم باز مىداشت، و با مردم انس مىگرفت، و آنان را از خود رنجيده خاطر نمىكرد، بزرگ هر قومى را احترام مىكرد، و توليت امور قوم را به او واگذار مىنمود، هميشه از مردم برحذر بود، و خود را مىپائيد، و در عين حال بشره و خلق خود را درهم نمىپيچيد، همواره از اصحاب خود تفقد مىكرد، و از مردم حال مردم را مىپرسيد، و هر عمل نيكى را تحسين و تقويت مىكرد، و هر عمل زشتى را تقبيح مىنمود، در همه امور ميانه رو بود، گاهى افراط و گاهى تفريط نمىكرد، از غفلت مسلمين و انحراف شان غافل نبود، و درباره حق، كوتاهى نمىكرد و از آن تجاوز نمىنمود، در ميان اطرافيان خود كسى را برگزيده تر و بهتر مىدانست كه داراى فضيلت بيشتر و براى مسلمين خيرخواه تر بود، و در نزد او مقام و منزلت آن كسى بزرگتر بود كه مواسات و پشتيبانيش براى مسلمين بهتر بود.
سيد الشهدا (ع) سپس فرمود: من از پدر بزرگوارم از وضع مجلس رسول الله (ص) پرسيدم، فرمود:هيچ نشست و برخاستى نمىكرد مگر با ذكر خدا، و
در هيچ مجلسى جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمىكرد، و از صدرنشينى نهى مىفرمود، و در مجالس هر جا كه خالى بود مىنشست، و اصحاب را هم دستور مىداد كه چنان كنند.
و در مجلس، حق همه را ادا مىكرد، به طورى كه احدى از همنشينانش احساس نمىكرد كه از ديگران در نزد او محترم تر است، و هر كسى كه شرفياب حضورش مىشد اين قدر صبر مىكرد تا خود او برخيزد و برود،
و هر كس حاجتى از او طلب مىكرد برنمىگشت مگر اين كه يا حاجت خود را گرفته بود، يا با بيانى قانع، دلخوش شده
بود
...
مبلغ قابل پرداخت 27,000 تومان