نام فایل : ماهيت بيعت هاي پيامبر
فرمت : .doc
تعداد صفحه/اسلاید : 7
حجم : 44 کیلوبایت
ماهيت بيعت هاي پيامبر(ص)
بيعت هايى كه در زمان پيامبر اكرم(ص ) انجام شده، در زمينه هاى مختلفى است:
1. بيعت «عقبه اولى» در موسم حج بين پيامبر(ص) و دوازده نفر از انصار به وقوع پيوست. «عبادة بن صامت» بيعت ياد شده را چنين گزارش مى كند: «ما با پيامبر اكرم(ص) پيش از آنكه بر ما جنگ و نبرد واجب شود، بيعت نساء را به جاى آورديم. مفاد آن بيعت اين بود كه: به خدا شرك نورزيم؛ دزدى و زنا نكنيم؛ فرزندان خود را نكشيم؛ بهتان و افترا نبنديم؛ خدا و پيامبر را در امور معروف نافرمانى نكنيم و ...».[1] چنان كه ملاحظه مى شود بيعت در اينجا به معناى ايمان به اسلام و اطاعت از احكام اسلامى است.
2. بيعت «عقبه دوم» بين پيامبر(ص) و 73 مرد و دو زن به وقوع پيوست. در جريان اين بيعت پيامبر(ص) فرمود: «از شما بيعت مى گيرم بر اينكه از هر چه اهل و عيال خويش را محافظت مى كنيد، از من نيز صيانت و محافظت كنيد».[2] در اينجا بيعت، نوعى اخذ تعهّد و پيمان دفاعى است.
3. بيعت «شجره رضوان»، سومين بيعت پيامبر(ص) است كه در سال هفتم هجرت با جمع كثيرى از مردم در حديبيه بسته شد و بيعت بر جهاد و نبرد و نيز تجديد بيعت دوم بود. ابن عمر مى گويد: «ما با پيامبر(ص) بيعت بر اطاعت و پيروى كرديم و پيامبر(ص) به دنبال آن فرمود: آن قدر كه توانايى داريد».[3]
4. بيعت ديگرى كه قرآن به آن تصريح كرده و موارد مذكور در بيعت را نيز ذكر كرده است «بيعة النساء» است، اين بيعت در هنگام فتح مكه( سال هشتم هجرت ) صورت پذيرفته است، پس از فتح مكه مردم آمدند تا با پيامبر اكرم بيعت كرده اعلام وفادارى نمايند، پس از مردان نوبت به زنان رسيد كه آيه 13 سوره ممتحنه نازل گرديد. مواردى كه در اين بيعت آمده است با آنچه در بيعت عقبه اولى ذكر شده مشابهت دارد.[4]
از موارد فوق و بيعت هاى انفرادى ديگرى كه افراد تازه مسلمان با پيامبر گرامي اسلام مي بستند اين گونه به دست مي آيد كه:
1. مفهوم بيعت لزوما با انتخابات سياسى امروز يكسان نيست و در موارد متعددى كه بحث از نمايندگى و سياست نيست نيز بيعت به كار مي رود. بيعت تعهدى است كه با پيشنهاد مقام والايى، در مسأله معينى، از بيعت كنندگان تعهد و وفادارى اخذ مى كند.[5]
2. براى اين كه بيعت، بر نظريه «وكالت از سوى شهروندان» و مقولاتي نظير مردم سالارى و قرارداد اجتماعيِ قابل انطباق و مشروعيت ساز باشد، به ناچار بايد يك طرف اين پيمان، عموم شهروندان و يا اكثريت آنان و طرف ديگرش زمامدار جامعه باشد، ولى چنين پيمان مشروعيت دهنده اى در حكومت نبوى، تحقق نداشته است؛ زيرا حتى اگر بيعت رضوان ـ آن گونه كه اين نظريه پرداز گمان برده است ـ و فرضا بيعت هاى ديگر انفرادى را هم مربوط به حكومت و زمامدارى بدانيم، فقط بيعت گروهى از شهروندان جريرة العرب ـ يعنى مسلمانان ـ اثبات مى شود و شهروندان ديگر، مانند اهل كتاب و مشركين، كه اكثريت جامعه را تشكيل مى دادند، در اين بيعت حضور نداشتند، پس چگونه رسول خدا( ص )اهل كتاب را به قبول اسلام يا پرداخت جزيه، ملزم مى كرد؟[6]
3. گرچه بيعت عقد است و از وجود طرفين برخوردار است و همچنان كه مردم پيمان مي بندند كه بر شريعت استوار بوده و از اطاعت سرباز نزنند؛ پيامبر يا ديگر كسانى كه در طرف بيعت قرار مي گرفتند، قول مي دادند كه در مقابل از انجام مسئوليت و يا از وعده هاى اخروى كه داده اند تخلف ورزيده نشود؛ اما با اين همه در بيعت جلوه اطاعت و قبول الزام از طرف مردم قوى تر است. [7]
4. اين قبيل بيعت ها به معناى انتخاب و توكيل زعامت و رهبرى سياسى نيست. و هرگز نمي توان آن را مبناى مشروعيت اعلام كرد. آيةالله معرفت در اين باره مى نويسد: «بيعت در دوران حضور (عهد رسالت و حضور امامان معصوم) تنها نقش يك وظيفه و تكليف شرعى، در رابطه با فراهم ساختن امكانات لازم براى اولياى امور را ايفا مى كرد. و مقام «ولايت و زعامت» سياسى پيامبر و امامان معصوم، از مقام «نبوت و امامت» آنان نشأت گرفته بود و بر مردم واجب بود تا امكانات لازم را براى آنان فراهم سازند تا آنان بتوانند با نيروى مردمى، مسؤوليت اجراى عدالت را به بهترين شكل به انجام رسانند و اگر مردم از اين وظيفه سرباز مى زدند، هيچ گونه كاستى در مقام امامت و زعامت سياسى آنان وارد نمى ساخت و در آن صورت، مردم تمرّد كرده و از اطاعت اولى الامر خويش تخلف ورزيده بودند.
دستبيعت پيامبر دستخداست
ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه الله فسيؤتيه اجرا عظيما(سوره فتح آيه 10)
(كسانى كه با تو بيعت مىكنند)با خدا بيعت مىكنند، بيعتبا تو بيعتبا خداست.بالاتر از اين، «يد الله فوق ايديهم» دستخداستبالاى دست آنها، يعنى چه؟
بيعت از ماده «بيع» به معنى فروختن است.حقيقتبيعت پيمان است، همين چيزى است كه ما امروز در مواقعى به آن مىگوييم دست دادن.مثلا شخصى مىگويد اگر من افرادى كمك پيدا كنم حاضرم پانصد هزار تومان براى فلان كار خير سرمايهگذارى كنم.به يكى كه آنجا نشسته و چنين روحى دارد مىگويد حاضرى همين مقدار سرمايهگذارى كنى؟ مىگويد بله، مىگويد دستبده.اين دست دادن چيست؟فردى حرف مىزند، يك حرف هم ديگرى مىزند، ولى وقتى كه مىخواهند اين را به صورت مؤكد در بياورند، دستهايشان را روى همديگر مىگذارند.اين دستها را كه مىگيرند و فشار مىدهند، اين فشار دادن يعنى من قول دادم، من متعهد شدم.در عرب هم همين كار معمول بوده كه اسم اين را مىگذاشتند «بيعت» .وقتى كسى(مىخواست)آمادگى خودش را براى امرى، براى نصرت و يارى شخصى، يا به عنوان خلافت او(اعلام كند)، مىآمد دست مىداد و بيعت مىكرد و اين را پيمان خيلى مؤكدى مىشمردند و نقض بيعت را جايز نمىدانستند و طبعا هم جايز نيست(نقض بيعت را مىگفتند «نكث» ، كه حالا اينجا مىخوانيم: «من نكث فانما ينكث على نفسه» )چون وفاى به پيمان يك امر عقلى و انسانى است كه يا ايها الذين امنوا اوفوا بالعقود (1) .
در قضيه حديبيه وقتى كه كار سختشد و احتمال اينكه درگيرى و جنگ شديدى رخ بدهد(قوت گرفت)و مسلمين هم چنين آمادگىاى داشتند، غير از يك نفر بقيه همه آمدند با پيغمبر اكرم در زير آن درختبيعت كردند.قرآن اينجا مىفرمايد آنها كه با تو بيعت كردند در واقع با خدا بيعت كردند.مقصود اين است كه اينجا تو طرف نيستى، خدا طرف است، نه اينكه فقط با يك انسان بيعت كردند، چون آن انسان براى خودش كارى را نمىخواسته و بعلاوه آن انسان انسانى است كه در واقع آنچه كه در او وجود ندارد همان من اوست.چون من او فانى شده و نيست پس در واقع اين دستخداست كه اينجا دراز شده.بزرگترين و عالىترين تعبيراتش اينجاست:قرآن دارد كه «يد الله فوق ايديهم» دستخدا بالاى دست آنهاست.اينجا مقصود چيست؟آيا قرآن مىخواهد بگويد كه دستسومى(البته در مقام تشبيه)بالاى اين دو دست وجود دارد؟يعنى شما كه دستتان را مىدهيد به دست پيغمبر و بيعت مىكنيد دستخدا روى دست هر دوى شماست، هم روى دست مؤمنين و هم روى دست پيغمبر؟يعنى براى خدا واقعا يك دست تخيل شده است و به چنين چيزى تشبيه شده؟نه، اين نيست.اساسا از ادب قرآن به دور است كه براى خدا از آن جهت كه خداستيك دست جسمانى فرض شود، بلكه قضيه به گونه ديگرى است.آنها كه بيعت مىكردند پيغمبر اكرم اين طور بيعت مىكردند كه دستشان را بالا مىگرفتند و آنها دستشان را پايين مىگرفتند، هميشه دست آنها پايين بود و دست پيغمبر بالا، كه در قضيه مامون و حضرت رضا نقل كردهاند كه وقتى مردم آمدند با حضرت رضا عليه السلام براى ولايت عهد بيعت كنند آنها به سبك مخصوص خودشان بيعت مىكردند.حضرت فرمود نه، من آنچنان از شما بيعت مىگيرم كه جدم پيغمبر بيعت كرد.
آنگاه حضرت دستشان را به گونهاى گرفتند كه پشت دستبه طرف خودشان بود و روى آن به طرف جمعيت، و دستحضرت بالا قرار مىگرفت و دست آنها پايين.
پس در اينجا مقصود اين است كه دستشما پايين بوده و دست پيغمبر بالا.آن دستخدا بود كه روى دستشما بود، يعنى دست پيغمبر دستخداست، نه دستخدا روى دستشما و دست پيغمبر بود.اين نظير آيات ديگرى است كه ما در قرآن داريم: «من يطع الرسول فقد اطاع الله» (2) هر كه پيغمبر را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده.اين در واقع مرحلهاى از توحيد را بيان مىكند كه خيلى خيلى والاست، يعنى مرحلهاى از توحيد پيغمبر را بيان مىكند كه در اين مرحله اساسا بايد گفت پيغمبر از خودش «نيست» است، اراده او در اراده خداست، او ديگر از خود ارادهاى ندارد.
او نيست كه حرف مىزند، اصلا او از خودش سخن ندارد، اين خداست كه دارد با زبان او حرف مىزند.دست او كه حركت مىكند او نيست كه دستش را حركت مىدهد، اين خداست كه دست او را حركت مىدهد.مفهوم آن حديثى است كه شيعه و سنى نقل كردهاند: لا يزال العبد يتقرب الى بالنوافل حتى اذا احببته، فاذا احببته كنتسمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصر بها و يده الذى يبطش بها (3) بنده قدم به قدم به من نزديك مىشود تا آنجا كه مورد محبت و عنايت من قرار مىگيرد.به آن مرحله كه رسيد منم چشم او كه مىبيند و منم گوش او كه مىشنود و منم دست او كه دراز مىشود، يعنى اويى ديگر در كار نيست.
بنابراين شما بايد بدانيد كه با خدا بيعت كردهايد نه با كس ديگر، پس وفاى به چنين بيعتى وفاى به بيعتبا خداست و نقض چنين بيعتى نقض بيعتبا خداست.حال از اين چه نتيجهگيرى مىشود؟در بيعتبا بشر دو طرف است، يعنى هر دو طرف سود و زيان دارند، سودى اگر باشد مال دو طرف است، زيانى هم باشد مال دو طرف است.وقتى كه شخصى با يك نفر ديگر بيعت مىكند بر خلافت، بر حكومت و امثال اينها، آن كسى كه بيعت مىگيرد، از تابعين خودش سود مىبرد و در مقابل، متعهد استبه اينها سود برساند.اما اگر انسان با خدا بيعت كند، آن كه سود نمىخواهد و بىنياز از سود ستخداست و آن كه صد در صد سود مىبرد بنده است.نتيجه اين است كه اگر بيعت را نقض كند آن كه ضرر مىبرد باز صد در صد بنده است نه خدا.لهذا مىفرمايد-چون طرف يعتخداست- «فمن نكث» پس هر كسى كه اين بيعت را نكث كند و بشكند به ضرر دو طرف استيا به ضرر يك طرف؟به ضرر يك طرف.آن طرف همان طور كه از نفعش بىنياز است، از ضررش هم بىنياز است. فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه الله اما اگر كسى نقض بيعت نكند و به پيمان خودش باقى بماند خدا اجر عظيم به او مىدهد.اجرى كه در مقياس الهى عظيم باشد ديگر براى ما قابل توصيف نيست.
پىنوشتها:
1- مائده/1.
2- نساء/80.
3- اصول كافى، ج 4/ص 53 و بحار الانوار، ج 87/ص 31، با اختلاف در عبارت.
كتاب: آشنايى با قرآن جلد پنجم صفحه 195
...
مبلغ قابل پرداخت 27,500 تومان